پرستاران

من یک پرستارم!

سه شنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۰، ۰۷:۱۸ ب.ظ

از بیماران پرستاری می‌کنم. به نیازهای گوناگون آن‌ها توجه دارم. من یک پرستارم خدایا!

روحی دارم پر از چاله؛ پر از نقاط کور. تاریکم گاهی. چیزی و چیزهایی کم دارم. ناقصم. کمک کن خدایا تا از خودم نیز پرستاری کنم! درمان که شدم کمک کن تا سالم بمانم. دلی می‌خواهم خدایا که قابل نور تو باشد و در این ماه که از هزار ماه بهتر است کمک کن تا قدر شب‌ها را بدانم، و قدر روزها را. کمک کن تا قدر خودم را بدانم. قدر تو را و قدر خودم را در قدر تو! کمک کن بمیرم برایت!

۹۰/۰۵/۱۱
... یک پرستار

نظرات  (۸)

گل گفتی واسه اون چاله و کنایه...گاهی وقتا چقدر کارت سخت میشه ..وقتی که تمام وقتت رو باید با مردم و بیماران مهربان باشی  ..به حرف و درد و دلشان گوش بدی ...و نقش یک فرشته رو بازی کنی..تو باید در همه حال خوب و مهربان باشی..مگه ما از ازل فرشته آفریده شدیم...ما هم آدمیم و نیاز به پرستاری ...اما ای دل کو پرستار!!خوشحالم که با وبت آشنا شدم..سبک نوشتنت منو به یاد وبلاگ های دوست داشتنیم می اندازه و لینکت کردم بی اجازه..تا بعد
۱۲ مرداد ۹۰ ، ۰۷:۵۴ پرستار ازاد قم
آمین.خیلی زیبا بودالتماس دعا .
شاگرد پرسید عشق چیست ؟" استاد گفت به گندم زار برو و پرپشت ترین خوشه را بیاورو این را بدان که حق بر گشت به عقب را نداریبه گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: "چه آوردی؟ " و شاگرد با حسرت جواب داد: "هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین،تا انتهای گندم زار رفتم ."استاد گفت: " عشق یعنی همین ! "شاگرد پرسید: " پس ازدواج چیست؟ "استاد به سخن آمد که : " به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور. اما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی ! " شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت . استاد پرسید که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت:" به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم." استاد باز گفت: " ازدواج هم یعنی همین!!
شاگرد پرسید عشق چیست ؟" استاد گفت به گندم زار برو و پرپشت ترین خوشه را بیاورو این را بدان که حق بر گشت به عقب را نداریبه گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: "چه آوردی؟ " و شاگرد با حسرت جواب داد: "هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین،تا انتهای گندم زار رفتم ."استاد گفت: " عشق یعنی همین ! "شاگرد پرسید: " پس ازدواج چیست؟ "استاد به سخن آمد که : " به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور. اما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی ! " شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت . استاد پرسید که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت:" به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم." استاد باز گفت: " ازدواج هم یعنی همین!!
متنتون به دلم نشست.آخه منم قراره پرستار شم.
آمین..
۱۸ مرداد ۹۰ ، ۲۲:۰۷ شرکت یگانه زنبور کاسپین
ژله رویال غذای مخصوص ملکه بهترین فرآورده زنبور عسل تولید شده برای اولین بار در جهان توسط شرکت یگانه زنبور کاسپین موثر در درمان و پیشگیری بیماری های ناتوانی های جنسی ، افسردگی ، زخم معده ، آلزایمر ، پروستات ، ام اس ، کم وزنی ، تنظیم قاعدگی ، ریزش مو ، درد ،آرتروز ، دیابت ، آسم ، فشار خون ، پوکی استخوان ، کم کاری کبد برای ارتباطات بیشتر با ما تماس بگیرید www.Caspianbee.com
سلام مننظورتون از اینکه دنبال ما میگردی چی بود

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی