پرستاران

۵ مطلب در آذر ۱۳۹۰ ثبت شده است

- چرا دولت این طور خوب و راحت به مطالبات و خواسته‌های فرهنگیان توجّه کرده و به آن‌ها امتیاز می‌دهد؟

_ برای این که دولت از آن‌ها می‌ترسد.

- چرا؟

_ برای این که رگ خواب آینده‌سازان مملکت در دست آن‌هاست و در صورت نارضایتی، با جمعیت 1.2 میلیونی خود، می‌توانند طوری دانش‌آموزان را بار بیاورند که نظام را به مخاطره بیندازند.

-- ایمپالس منفی نفرستیم. بیاییم و موضوع را این‌گونه ببینیم: دولت، هم‌چنان که خود اذعان می‌کند، با این توجّهات به فرهنگیان احترام می‌گذارد.

- پس چرا دولت به جامعه‌ی پرستاری، خواسته‌ها و حقوق حقّه‌ی آن‌ها احترام نمی‌گذارد؟ این‌ها که یک دهم آن‌ها هستند و قطعا" اهمیت کارشان از آن‌ها کم‌تر نیست؟!

_ دولت، نه از جامعه‌ی پرستاری می‌ترسد و نه به آن‌ها احترام می‌گذارد!

۱۰ نظر ۲۲ آذر ۹۰ ، ۰۸:۴۰
... یک پرستار

دیشب از ساعت شرع شیفت (ساعت 8) تا پایان آن (ساعت 7 صبح)  به مدت 11 ساعت بوی فرح‌بخش و مسحور کننده‌ی مِلِنا توی دماغ مبارکمان بود! ابتدا همین که وارد بخش شدیم سر مبارکمان گیج رفت و قیری ویری رفتیم و نزدیک بود با خوردن به ستون استیشن، بیفتیم و ضربه مغزی شویم؛ اما چون تخت خالی نداشتیم و دستگاه سی تی هم خراب بود، خدا بهمان رحم کرد و دستمان را به دسته‌ی صندلی رساند و لاجرم از سقوطمان جلوگیری فرمود! همکاران عصرکارمان امّا سُر و مُر و گنده نشسته بودند و به ما می‌خندیدند و فرمودند که نگران نباش الان است که کلّه‌ات از این بوی معطّر پر شود و عادت کنی و باری ...؛ کم‌کم سیاهی از جلوی چشمانمان رفت کنار و رفتیم لباس پوشیدیم و آمدیم و برای اوّلین کار، آقای حاجیِ 71 ساله GI Bleeding را بردیم توی حمّام بخش تا بیایند و او را بشویند. القصّه، غیر از آن جریان باریک و مداوم خروج عطر، که پشت سدّ پمپرز می‌ایستاد، تا صبح، حاج آقا بیچاره بدون این که بخواهد و با شرمندگی، 6 بار مفصّلا" ریقید و فضای آی‌سی‌یو را به بوی ملیح ملنا عطرآگین کرد! در واقع آن چهار واحد اف‌اف‌پی و  8 واحد پگ‌سلی را که در این مدّت به او دادیم، خرده خرده از آن ته بیرون داد و 6 بار حمّام گرفت و کلی صفا کرد!! اواخر شیفت، در حالی که سیستم تهویه هم حتّا به نفس نفس افتاده بود، همکار عزیز ما که بفهمی نفهمی اهل مادّیات است، فرمود: «برای گرفتن یک لوله‌ی آبدار مدفوع، در زیر سوراخ دماغ آدم، به مدت 11 ساعت، آن هم از نوع خونی، عفونی، متعفّن و مسموم و شیمیایی‌اش!! انصافا" چند به آدم بدهند حق مطلب ادا شده است؟!»

ما که زیاد اهل مادّیات نیستیم عرض کردیم که اگر به اندازه‌ی همان لوله، طلا هم بدهند نمی‌ارزد عزیز برادر! حرص نخور و حسابش را بگذار برای آن دنیا و خدا خودش تلافی خواهد کرد.

حالا ساعت 1 بعد از ظهر است. من تازه از خواب پا شده‌ام، و چه خوابی آخر ...؛ همه‌اش خواب ملنا دیدم و پوشک کردن بیمار و اصابت تَرکِش به لباسم!! با صورت شسته می‌نشینم سر سفره. قیمه‌ی خوش‌رنگی در سفره است. برنج دانه بلند و ماست محلّی و پیاز و ... ؛ امّا مگر بوی تعفّن از توی دماغ و کلّه‌ام بیرون می‌رود؟!

۱۰ نظر ۲۰ آذر ۹۰ ، ۰۷:۱۴
... یک پرستار

یک آقای تهرانی نسبتا" محترم و زیادی علیه‌السّلام که از بد حادثه، دانشجوی دانشگاه امام صادق (!)هم هست، در وبلاگ‌اش مطلبی نوشته با عنوان «ماجرای تسخیر و بازپس گیری باغ قلهک به همت دانشجویان، هشت آذر 1390 + تصاویر اختصاصی پاورقی نویس» که حرف های خوب در آن زیاد است و لابد باید از او تشکر کرد. اما این آقا در جایی از نوشته‌اش، ذیل عنوان یک مشت عقده‌ای و بی‌شعور آورده:

«سرباز بی شعور می پرسید: چند گرفته اید که آمدید اینجا؟
وقتی طرف با سوم راهنمایی از شهرستان برای سربازی می آید تهران، همین می شود دیگر! خبر انقلاب به خیلی‌ها نرسیده‌ است...» ببینید تو را به خدا:


عرض می‌کنم برادر تهرانی! البته همچنان که از پست  و سِمَت جنابعالی (پاورقی‌نویس!) پیداست، حَرَجی بر شما نیست، چون اصولا" در حوزه‌ی فرهنگ و ادبیات، پاچه‌ی پاورقی‌نویسی گشاد است و امکان سُر خوردن و افتادن هر فضله‌ای از دهانه‌ی آن می‌رود؛ امّا بسیجی‌جان! با این نخوت و لاف و گزاف و وهن و وهم، لااقل آبروی امام صادق (ع) را نبر!

در یک اقدام انفعالی، برای شانه خالی کردن از بار مدّعای چرندت، دستِ پیش گرفته‌ای که پس نیفتی و می‌لافی که تو خودت شهرستانی هستی؟ آقای نخبه! میرزممقلی هم می‌داند که کلمه‌ی شهرستانی به خودی خود فحش نیست؛ چیزی که در نوشته‌ی تو رنگ و لعاب توهین به این کلمه داده، محتوای آن دو سه جمله‌ی کذایی است که تو به هم چالیده‌ای! آخه نابرادر عزیز و با شعور تهرانی! گیرم آن سرباز شهرستانی بی‌شعور هم باشد که آدم بی‌شعور البتّه همه جا، منجمله در تهران شما هم فتّ و فراوون پیدا می‌شه؛ بشمار ببینم چند تا از بهترین سرداران زنده و یا شهید دوران دفاع مقدس و اصلا" به نسبت جمعیت، چند شهید از کل شهدای این انقلاب، شهرستانی هستند و چند تا تهرانی و آن وقت انقلاب را به نفع تهران مصادره کن! خبر انقلاب به شهرستان‌ها نرسیده؟ بشمار ببینم چند نفر از مسئولین تراز اوّل مملکت، از جمله بنیانگزار انقلاب، روسای قوا و ... شهرستانی بوده‌اند و هستند و چند نفر تهرانی و آن وقت سند مالکیت انقلاب را به نام تهران بزن! بشمار ببینم آمار فساد، به نسبت جمعیت در تهران بیش‌تر است یا شهرستان و آن وقت نخوت و تبختر تهرانی‌ات را رو نما! بشمار ببینم صدماتی که به این مملکت وارد شده بیش‌تر از زیر سر تهران بلند شده یا شهرستان و آن وقت دعوی فهم و فرهنگ و فضل کن! بشمار ببینم به نسبت جمعیت، نرخ مفت‌خوری و بی‌عاری و بی‌دردی در تهران بیش‌تر است یا شهرستان و آن وقت از زور زدن بمیر!! اصلا" رشته‌ی حسَب و نسَبت را بگیر و برو تا ببینی در کدام دهکوره‌ای ریشه‌ات جا خوش کرده و حالا تو این طور خودت را آدم حسابی به شمار می‌آوری!!

به عنوان یک بسیجی، اگر ریگی به کفش نداری، و اگر ذرّه‌ای، فقط ذرّه‌ای جوهر در وجودت هست، به خاطر این وقاحت و بی‌شرمی و توهین آشکاری که گافیده‌ای، در وبلاگت از شهرستانی‌ها، که یکی از آن‌ها رهبر معظّم انقلاب است، عذرخواهی کن! نمی‌میری‌ها؟!  باورکن نمی‌میری!

۷ نظر ۱۳ آذر ۹۰ ، ۰۸:۱۳
... یک پرستار

- آقای دیپلم به واسطه‌ی پارتی، و بدون هیچ‌گونه تشریفات آزمون و مصاحبه، تحت عنوان کمک‌بهیار استخدام می‌شه و در بخش ICU مشغول به کار !

- آقای کمک‌بهیار از تعویض ملحفه، حمّام کردن بیمار توی تخت، Shave موهای زیر بغل بیمار و از این جور کارا شروع می‌کنه و با شُتر دیدی - ندیدی ِ مسئول بخش، می‌ترقّه به ساکشن کردن ETT بیمار !

- آقای دیپلم، پلّه‌های ترقّیدن را دو تا یکی - سه تا چارتا طی می‌کنه و با مسامحه و بلکه عنایتِ مسئول بخش، در عرض سه ماه می‌رسه به Medication !!!

- در لباسی همرنگ با لباس من، آقای کمک‌بهیار، با دیپلم و 5 ماه سابقه‌ی کار، نشسته توی Station و دستاشو قفل کرده رو سینه‌ش و به من ِ پرستار ِ کارشناسِ با 15 ســال سابقه‌ی کار و 1400 ساعت کلاس آموزشی می‌گه: «بیمار تخت 5 بو می‌ده؛ احتمالا" خرابکاری کرده!» و بدون این که هیچ تکونی به خودش بده، همین جور برّ و برّ چِش دوخته تو چشمای من!

۸ نظر ۰۴ آذر ۹۰ ، ۰۵:۳۷
... یک پرستار

وقت‌شناسی دولت خدمتگزار در امور مالی کارمندان خود:

- کم کردن مالیات، حق بازنشستگی و بیمه ...  از کارمند: زودتر از موعد (یکی دو روز قبل از پایان ماه کاری)

- دادن  اضافه‌کار، حق مسکن، حق لباس و ... : دیرتر از موعد (از چند ماه تا چند سال! و اگر برود توی دیون؛ آخر سال سی‌ام خدمت و حداکثر یکی دو سال بعد از آن!!)

نتیجه‌ی اخلاقی: دولتِ محترم در گرفتن، تند و در دادن، کند است!

۲ نظر ۰۳ آذر ۹۰ ، ۱۳:۲۸
... یک پرستار