پرستاران

۷ مطلب در دی ۱۳۹۰ ثبت شده است

اوضاع پرستاری و احوال پرستار// بیچاره پرستار!

تا بوده و تا هست اسیر است و گرفتار// بیچاره پرستار!

اوضاع، چه اوضاعی و احوال، چه حالی؟// در گردش ایّام

افتاده به منّت‌کشی دکتر غدّار// بیچاره پرستار!

بی‌پولی و بی‌خوابی و دردِ کمر و سِل// ای وای دلم دل!

یا صبح، و یا عصر، و یا هر دو، و شبکار// بیچاره پرستار!

جز تهمت و تحقیر و ستم حاصل او چیست؟// از هرکس و ناکس

توهین و سرافکندگی و ذلّت بسیار// بیچاره پرستار!

 هستند چو نوکر، درِ دکّان طبابت// انگار بدهکار

بیچاره نگهبان، خدمه، مردم بیمار// بیچاره پرستار!

توصیف پرستاری ما نیست به جز این// بی‌منّت و بی‌مزد

حمّالی و بیگاری یک مشت ستمکار// بیچاره پرستار!

اوقات خوش آن بود که با پول به سر شد// ای حضرت آقا!

با سفره‌ی خالی چه کند آدمِ ناچار// بیچاره پرستار !

 در هیچ کجا مثل همین کشور ایران// این مهد عدالت

این‌قدر نشد از طرف دولت خود خوار// بیچاره پرستار!

                             ....

در خواب فقط زندگی توست چو آدم// خوابی که نداری!

همکار گلِ من! به خدا روم به دیوار// بی‌چاره!   پرستار!

۲ نظر ۲۰ دی ۹۰ ، ۰۶:۴۲
... یک پرستار

سریال تا ثریا را می‌بینید؟ کار سیروس مقدم است. سریالی که یک موسیقی متن پر تنش در سرتاسر آن روی اعصاب آدم راه می‌رود... و یک چیز مهم دیگر: دوربین مقدم اصولا" کِرم دارد! مدام و در اغلب نماها کاملا" بی‌جا و بی‌مورد می‌لود؛ بالا، پایین، این‌ور، آن‌ور. مقدم مثلا" می‌خواهد با این موسیقی عذاب‌آور سرتاسری، و جنباندن مدام دوربین، به داستانش تپش و تنش و هیجان و اضطراب بدهد! اصولا" فیلمسازی مقدم این جوری است؛ ایجاد کشش در فیلم با زور و ضرب یک موسیقی عذاب‌آور و تکان دادن مدام دوربین و ...؛ داستان چه نقشی دارد؟ روایتگر وقایع خاص و عموما" سیاه، که وقوع آن‌ محتمل هست اما بسیار نادر... و چه چیزی در کارهای مقدم نیست؟ خنده، خوشی، امید و ... همیشه از خودم می‌پرسم چرا این آدم نمی‌تواند یک فیلم شاد و بی‌آلایش بسازد؟

۳ نظر ۱۹ دی ۹۰ ، ۱۲:۳۷
... یک پرستار

نظام پزشک‌سالار، در طول سال‌های گذشته، با نادیده گرفتن حقوق بر حق جامعه‌ی پرستاری، عملا" نشان داده است که با مصادره‌ی کامل امکانات و منابع سخت‌افزاری و نرم‌افزاری  بخش بهداشت و درمان، تنها به منافع خود می‌اندیشد. در همین راستا، از زمان تشکیل سازمان نظام پرستاری، با اتخاذ سیاست‌های آشکار و پنهان، به واقع تشکّلی خنثی، بی‌خاصیّت و برای خالی نبودن عریضه، از این سازمان به نمایش گذاشته است. 

در این شرایط، سازمان نظام پرستاری، اگر خود را تنها نماینده‌ی رسمی جامعه‌ی پرستاری می‌داند، که می‌داند، می‌بایست دست از مماشات و مسامحه برداشته، و در وحله‌ی اوّل، با استخدام وکلای مبرّز و مستقل، حقوق معوّق و معطّل جامعه‌ی پرستاری را استیفا نماید؛ و در صورت عدم حصول نتیجه‌ی مطلوب، ذرّه‌ای از خود شجاعت نشان داده و با فراخوان عمومی پرستاران، برای انجام اقدامات عملی منسجم و مؤثّر، مدیریت پزشک‌سالار را مجبور به رعایت حقوق خود کند؛ در غیر این صورت، اتّخاذ سیاست یک بام و دو هوا، که از یک طرف تسلیم بی‌چون و چرا در برابر پزشکان، و از طرف دیگر ادّعای وکالت جامعه‌ی پرستاری است، راهی به دهی نخواهد برد.

نظام پرستاری اگر نمی‌داند، جامعه‌ی تب‌دار، رنجور و بیمار پرستاری می‌داند که اولویّت اصلی و اوّل پرستاری کشور، احقاق حقوق و مطالبات صنفی آن است، و نباید بخش عمده‌ای از توان و انرژی سازمان، صرف امور فرعی و در حال حاضر غیر ضروری، نظیر برج‌سازی و تورهای سیاحتی و غیره و ذالک شود.

مخلص کلام  ... آقاجان! نظام عزیز! اگه می‌خوای یه درپیتخانه‌ی بی‌خاصیّت باشی، بهتره خفه شی، دفتر و دستکت را جمع کنی و بری به درک!!

۳ نظر ۱۵ دی ۹۰ ، ۰۶:۰۶
... یک پرستار

به حول قوه‌ی الهی و به کوری چشم نا اهلانِ ناکس، داشتیم در نت‌کافه‌ی مبارک، چای می‌نوشیدیم که از درپیتخانه‌ پیغام آوردند که باری ... عقلای قوم نگرانند از این بابت که جمعی یا جماعتی از پرستاران که ذخایر این مملکت هستند، از مجاری زیر آبی عازم بازارهای بین‌المللی کار هستند. از آن جا که جنابِ ما خودمان، قید این جماعت سفیدپوش سیاه‌بخت را به کل زده‌ایم، من‌باب عطای فیض، افاضه‌ای نفرمودیم؛ اما گویا یکی از همین بخت‌برگشتگان که یحتمل برای رفتن به سر شیفت، از پشت دیوار اندرونی می‌گذشت، تصادفا" پیغام را شنید و نالید که:

من نمی‌دونم این سازمان نظام پرستاری، به خاطر تلاش پرستارا برای مهاجرت به خارج برای کار، برا چی این‌قد  قُدقُد می‌کنه!

آخه ای در ِپیتخانه! پرستار بیچاره‌ی بیکار علّاف، وایسه تو این مملکت و کوچه گز کنه که چی؟ ... و برای شغل شریف بیکاری، تو بهش حقوق می‌دی؟!

وانگهی! ده‌ها هزار پرستار بیکار رو این مملکت کجای دلش بذاره؟! می‌خوای اینا رو پس دس نگه داری که چی؟!

ثالثا"، چی بهت می‌ماسه که حالا این‌جور گاوت رو کرده‌ی به خرمن  اونا؟ بابا، ایهاالنّاس! بذارین هرجور که می‌تونن برن، دو زار پول دربیارن بریزن تو شکم زن و بچه‌شون!!

۱ نظر ۱۴ دی ۹۰ ، ۱۹:۲۸
... یک پرستار

الیسا - خواهر کوچکم - کلاس سوّم ابتدایی است. کار هر روز خانم معلم آن‌ها این است:

+ به ماماناتون بگین از درس فلان بهتون املاء بگن، بعد خودشون تصحیح کنن و بیارین. وای به حالتون اگه غلطی رو پاک کرده، و اون رو تصحیح کرده باشین!!

+ از ماماناتون بخواین 20 سئوال ریاضی براتون بنویسن و اونا رو جواب بدین و ازشون بخواین تصحیح کنن و بیارین و ... وای به حالتون اگه جواب غلطی رو پاک کرده باشین و دوباره جواب درست رو نوشته باشین! 

+ با کمک ماماناتون یه تحقیق درباره‌ی لاک‌پشت و یا ... بنویسین و بیارین!

+ از ماماناتون بخواین جدول ضرب 5 و 6 رو با عدس روی برگ آ چهار بچسبونن و بیارین!

+ از ماماناتون بخواین ...

بیچاره مامان، همه‌ی وقتش رو صرف الیسا می‌کنه! من نمی‌فهمم پس خانم معلّم کارش چیه و برای چی حقوق می‌گیره؟ هی می‌گم برم و حالیش کنم آزار کیلو چنده؛ مامان می‌گه نه! اون وقت لج می‌کنه و تلافی‌ش رو سر الیسا در می‌آره!!  آخه این دیگه چه جور نظام آموزشیه ؟!؟!

۸ نظر ۰۹ دی ۹۰ ، ۰۷:۲۱
... یک پرستار

بیمار با اصرار زیاد، سه ویزیت گرفته بود و بعد از این که شصت‌ و چهارمین بیمار از مطب خارج شد، رفت داخل و هر سه‌تای آن را، همان‌طور که منشی لای دفترچه‌ی بیمه‌اش  گذاشته‌ بود،  داد به دست دکتر.

آقای جرّاح توراکس گفت: «آن دو بیمار دیگر کجا هستند؟»

«هر سه ویزیت مال من است آقای دکتر!»

بیمار نگاه در نگاه بی‌روح دکتر ادامه داد:« یکی برای این که ویزیت می‌کنید مرا. یکی هم برای این که با اجازه‌ی شما می‌خواهم بپرسم آیا اجازه دارم بخیه‌ها را همان شهرستان بکشم؟»

« ... و این ویزیت سوّم؟»

«برای این که لطف کنید وقت بگذارید و یک لبخند کوچولو روی لبان مبارکتان بیاورید!»  

۱ نظر ۰۸ دی ۹۰ ، ۰۷:۲۵
... یک پرستار

 

اوقات خوش آن بود که با پول به سر شد// ای حضرت آقا!

با سفره‌ی خالی چه کند آدم ناچار// بیچاره پرستار!

 

۴ نظر ۰۵ دی ۹۰ ، ۰۸:۱۱
... یک پرستار