مطلب بعدی را اگر زنده بودم در روز عید فطر تقدیم خواهم کرد. پس تا آن روز نیستم و پستی نخواهم داشت. بای!
مطلب بعدی را اگر زنده بودم در روز عید فطر تقدیم خواهم کرد. پس تا آن روز نیستم و پستی نخواهم داشت. بای!
وقتی ما میفرمائیم پزشکسالاری، خب لابد چوب آن به تنمان خورده و یک چیزی سرمان میشود. امّا از آن جا که ما از چشم دیگران با وجود همهی هیبت و بزرگی و بزرگواری و فهم و شعور، عددی، حتّا کمترین عدد اعشار هم نیستیم، حرفمان به گوش کسی نرفت و نرفت و دیگر هم نمیرود. بابا پزشکسالاری یعنی مافیا! یعنی ما که پزشکیم، پـِ زشـ کیم!! از شما بهترانیم! همه چیز برای ماست و مال ما و در راستای جیب مبارک ما! قانون را ما وضع میکنیم در راستای منافع خودمان! قانونی هم اگر گذاشتند یا گذاشتید که سرش توی حسابهای بانکی ما نبود، خب اجرا نمیکنیم! هِر هِر هِر ...
حالا بالاخره یک کسی انگار ریگ این جماعت محترم نامردی نکرد و رفت زیر دندانش! بخوانید در اینجا
دیشب یکی از نیروهای خدماتی، همینطور که داشت کف بخش را تی میکشید، از من پرسید که خریداری برای ماشیناش سراغ ندارم؟ و قیمتاش را هم گفت. گفتم: نه! و توی ذهنم آمد که چه کسی دو میلیون تومان پول میدهد بالای یک تویوتای قدیمی و زهوار در رفتهی از رده خارج! گفتم: چرا میخواهی ماشینت را بفروشی؟ گفت: برای عمل پیوند قرنیهی چشم راستم، و ادامه داد که سرِ جمع، سه میلیون و دویست - سیصد هزار تومان پول لازم دارد. گفت: کار بیناییام دارد به جای باریک میکشد و اِلّا من حالا بیست سال است که این چشم را پشت گوش انداختهام!
خیلی ناراحت شدم؛ اوّل برای چشماش و بعد برای این که نمیتوانست حتّا نصف یک سال را ماشینی، ولو قراضه داشته باشد. آخر این ماشین را همین دو - سه ماه پیش با پولی که از صندوق ذخیره شرکت خدماتی وام گرفته بود، خرید و لابد حالا زن و بچّهاش کلّی خوشحالاند که به هر حال صاحب ماشینی هستند و گاهی مثل آدمحسابیها سوار آن میشوند و به پارکی، استراحتگاهی، جایی میروند برای تفریح.
صبح شد و تا آمدم شیفت را تحویل بدهم ساعت حوالی هشت شده بود. آیسییو را ترک کردم و آمدم بیرون. توی پارکینگ، ماشیناش را درست کنار مرسدس سفیدِ دویست و پنجاه میلیونی آقای دکتر ... (یکی از جرّاحان بیمارستان) دیدم. صحنهی عجیبی بود. بغض گلویم را گرفت. نگاهی انداختم به آسمان تا یقهی خدا را بگیرم! از بالای یکی از شاخههای کاج روبهرو، کلاغی سیاه، با قاطعیّتی خدشهناپذیر، مرا زیر نگاه سنگین خود گرفته بود!
قریب به اتّفاق:
+ محصول دماغ حضرت فیل!
+ الههی استرس!
+ از پیروان پر و پا قرص مکتب «یک پایی مرغ!»
+ کشته ــ مردهی صندلی چرخان!
+ برّه و گاهی بزغاله در برابر مدیر، رئیس و پزشکان بیمارستان و شیر (شیری با سر گاو) در برابر پرستاران و بهیاران و تکنسینها و ...
+ ماشین چاخان و تولید کنندهی برتر ماسک و نقاب!
+ اساسا" مخالف در برابر پرستاران و اصولا" موافق در برابر پزشکان!
+ بیانصاف و کمگذشت با ادراک ضعیف و لبهایی کملبخند!
+ چسب، چسبناک و چسبنده به تلفن، دفتر و میز!
+ جای خالی در جملهی «کمال ....... در من اثر کرد» از زبان سوپروایزر!
+ گیر، گیره و ... گیرندهی پاورفول از راه دور! (انواع گواهی آموزشی، امتیازات شغلی و اسناد و مدارک اثبات باحق و ناحق جرم!)
+ مهندس خطّ اُطو و عاشق صبحانه!
+ فوق فوق دکترا در ایجاد تفرقه!
+ طرّاح، مجری طرح، ناظر ساخت و بلکه خود برج زهر مار!
+ ...
شیخالمشایخ شوخی که ما باشیم به خاطر نازنینمان پیشآمد کرد تا شوخیانه گیرِ آهنپیچ بدهیم به خبری که شانزدهم همین ماه، بخش خبری شبکهی تهران پخش کرد در خصوص هزینههای بالای درمان در بیمارستانهای خصوصی. یکی از بیمارستانها برای یک عمل بایپس در جراحی قلب باز، 25 میلیون تومان و ارزانترین بیمارستان برای این عمل 12 میلیون تومان نرخ تعیین کرده بود. اوّل این که تفاوت دو برابری هزینهی یک عمل واحد بین دو بیمارستان در یک شهر گویای خیلی چیزهاست که ما از آنجا که خیلی بزرگواریم، لطف فرموده و کاری به آن نداشته و نداریم؛ امّا چه کنیم ذوقمان مثل یک آپاندیس متورّم و عفونی ترکید و نتوانستیم جلوی سرائیدن خودمان را بگیریم! ابتدا سر مبارکمان خورد به طاق آسمان و سوتی کشیدیم و فوران نمودیم که:
زهر بده زهر تا درکشم از آن دو جام
دیم رارارام دیم رارام، دیم رارارام دیم رارام!
بعد فرود آمدیم و این پایین تازه متوجّهی عمق فاجعه شدیم. غمگینانه ادامه دادیم:
گم شده مهر و وفا، عشق و صفا و مرام
وای بر این روزگار، مرگ بر این ننگ و نام!
چیست خط بندگی؟ کبر و غرور و ریا
کیست امام زمان؟ پول علیهالسلام!
فکر کسی نیست کس، اهل هوائیم و بس
آه به فریـاد رس، حضـــــرت خیــرُالاَنام!
.
شخص شخیص ما که اگر بخواهیم میتوانیم مدیر کل تمام طنّازان ایران، بلکه جهان و اگر نه، دستِ کم خاورمیانه باشیم، و این ادّعا را داشته و پای آن هم ایستادهایم، عریضهای داریم در باب سخنان اخیر آقای میرزابیگی، رئیس کل سازمان نظام پرستاری. ایشان فرمائیدهاند! که مطالبات پرستاران برخی از بیمارستانهای تهران مطالبات پرستاران کل کشور نیست. (بخوانید اینجا)
عرض شود که اوّلا" تا اجرایی شدن قانون تعرفهگذاری خدمات پرستاری و از قدیمالایّام طبق قانون، پرداخت حقوق و مزایای پرستاران در دو بخش و از دو محل، یکی پرداخت مستقیم حقوق و مزایا از بودجه کل کشور و دیگری پرداخت در قالب طرح نظام نوین یعنی همان کارانه میباشد. بنابراین پرداخت کارانه فعلا" قانون است و لابد قانون هم چیزی است که آن را برای اجرا شدن تصویب نموده و برای قشنگی لب طاقچه وضع نفرمودهاند! آقای رئیس که شأن خودشان را بالاتر از پیگیری پرداخت این بخش مهم از مطالبات جامعهی پرستاری میدانند، ظاهرا" غیر از برخی بیمارستانهای تهران، هیچ اطّلاعی از معوّقات کارانه در سایر نقاط کشور ندارند، چون از فحوای کلام گهربارشان این طور برمیآید که در سایر نقاط کشور هیچ پرستاری مطالبهی صنفی مثل کارانههای معوّق و معلّق ندارد. در حالی که یکی از دردهای طاقتسوز مشترک همکلاسیهای سابق و دوستان شاغل فعلی ما در اطراف و اکناف کشور که از شدّت آن همه دارند میترکند، عدم دریافت کارانه، آنهم گاه تا 25 ماه است! و ... دیگر پایین بودن، بلکه هیچ بودن میزان کارانهی آنها در قیاس با دریافتی چرب و چیلی برادران و خواهران ایمانی پزشک؛ و نیز مطالبات صنفی دیگر که از سوی معترضین در بیمارستان شریعتی و امام تهران عنوان شده است. (بخوانید اینجا) ثانیا" ...؛ بگذریم!
با این موضعگیری آقای رئیس، ما به وجود مبارک خودمان هم شک فرمودیم تا چه رسد به سازمان محترم مطبوعمان و دفتر و دستک عریض و طویل و پول هنگفتی که سرجمع بابت حق عضویت از جیب لاغر خیل ما به خیک گشاد آن سرازیر میشود و به یمن این وجوهِ مبارک رفتهرفته آن هم دارد برای خودش مافیایی میشود در عرصهی تجارت و اقتصاد و صنعت حرف! (با آن آرم کذاییاش. ملاحظه بفرمائید در اوّلین پست وبلاگ وزین ما!)
... بله، ما ماندیم در این که پس وظیفهی سازمان محترممان آیا فقط برجسازی و به راهانداختن تورهای سیاحتی و توزیع روغن و شکر و عرضهی شورت و جوراب در تعاونی و از این دست است، یا پیگیری حق و حقوق ما پرستاران بینوا هم جزئی از وظایف، بلکه وظیفهی اصلی آن است؟ شاید هم در چشم روشن و سیر آقای رئیس، چهل – پنجاه هزار تومان کارانه در ماه پولی نیست که ارزش اینهمه چانهزنی را داشته باشد! در هر حال ما که حیران ماندهایم در کار و بار حضرتشان!
بیخیال، ولش کن! در اوّل این مطلب عرض فرمودیم که ما میتوانیم در طنّازی سرآمد همگان باشیم؛ نشان به این نشان که این لطیفهی ما در فستیوال جهانی «جوک خوب لازمهی غنی کردن اورانیوم!» با احراز رتبهی اوّل و دریافت هر سه مدال طلا و نقره و برنز و دیپلم افتخار و دو میلیون و دویست و پنجاه و هفت هزار لوح تقدیر، نام ما را برای ابد در کتاب رکوردهای گینس ثبت و ضبط فرمود:
«به غضنفر آمپول نمیدادن بزنه، آمبولانس قورت میداد!»
.
عرض شود که ما قبلا" در جایی دیگر هم فرموده بودیم که بیتوجّهی دولت و مسئولین طراز اوّل مملکت و عدم مهار خوی تمامیتخواه برادران و خواهران سوپر انسان پزشک، کار را به جاهای باریک میکشاند ... خب کشاند دیگر و دارد میکشاند کشاندنی!! حالا دیگر در شبکههای سراسری سیما هم از وزارتخانه مطبوع بهداشت و درمان ما به تجارتخانه یاد میکنند و دیر نشده که القاب تأسّفبار دیگری هم به آن اطلاق شود. در همین حواشی! مدیریت پزشکسالار بالاخره کار را به جایی رساند که رگ غیرت بخشی از جامعهی بیحظّ و بهرهی پرستاری هم تکانکی به خود داد. خبر آن را اینجا بخوانید. البتّه در شهرستانها وضع بدتر از تهران است و جامعهی پزشکی که رفتهرفته برای خود مافیای تمام عیاری شده و بعید نیست که سر مبارک ما را هم زیر آب کند و وبلاگستان را از طنّازیهای شیرین ما محروم نماید، ناجورتر و ناسورتر کارد را به استخوان رسانده است. منتهای مراتب پرستار شهرستانی بیپناهتر و بیزبانتر از آن است که لبی به اعتراض ترکند؛ چه این که اینجا انگزدن و بیآبرو کردن و درنهایت اخراج پرستار کاری است بس آسانتر! فیالمثل 21 ماه کارانهی ناقابل ما را در شهرستان پرداخت نکردهاند و سوت کسی هم درنمیآید! و باید خیلی خوشبحال باشند پرستاران بیمارستان امام تهران که فقط شش ماه کارانه نگرفته اند! امّا به هر حال همان شش ماه هم تأخیری زیاد و نابخشودنی است و مگر نه این که از امام رضا (ع) نقل کردهاند مزد کارگر را قبل از این که عرق او خشک شود پرداخت کنید. عرض میکنیم به خواهران و برادران ایمانی پزشک که شما که از ما در بیمارستانها، کارگری بیش نساختهاید و از آن بالای برج غرور و نخوت مبارک خود به چشمی بیش از یک حمّال به ما نگاه نمیکنید؛ دستکم پرداخت کارانهی ما را - همین شندرغازی را که در مقایسه با آن ارقام بلند بالای خود لطف فرموده و تعیین کردهاید - اینقدر به تأخیر نیندازید!
... و حرفهای حساب دیگری هم هست؛ خیلی حرفها، که کتابش را به خداوند بینا و عادل واگذار میکنیم!
امروز (&) همکلاسی دوران دانشگاهم از دوبی زنگ زد و دعوتم کرد به جشن ازدواجاش. گفت بروم به من بد نمیگذرد. (&) حالا چند سالی است که در یکی از بیمارستانهای دوبی کار میکند. به پول ما، ماهی چهار میلیون و اندی حقوق میگیرد!! و حالا میخواهد با یک پزشک بنگلادشی ازدواج کند. (&) از من خواسته بروم و تفاوت پرستاری در این جا و آن جا را ببینم. خب چه طوری باید ببینم؟ دیدم دیگر!
از بیماران پرستاری میکنم. به نیازهای گوناگون آنها توجه دارم. من یک پرستارم خدایا!
روحی دارم پر از چاله؛ پر از نقاط کور. تاریکم گاهی. چیزی و چیزهایی کم دارم. ناقصم. کمک کن خدایا تا از خودم نیز پرستاری کنم! درمان که شدم کمک کن تا سالم بمانم. دلی میخواهم خدایا که قابل نور تو باشد و در این ماه که از هزار ماه بهتر است کمک کن تا قدر شبها را بدانم، و قدر روزها را. کمک کن تا قدر خودم را بدانم. قدر تو را و قدر خودم را در قدر تو! کمک کن بمیرم برایت!
یکی از المانهای رفتاری انسان ایرانی، برداشت کنایی از رفتار و حرف دیگران است. این را ما هر روزه با فرکانس بالا در مناسبات اجتماعی شاهدیم. نتیجهی این نوع رفتار هم اغلب،بلکه در همهی موارد، ناراحتی و دلخوری و قهر و چه بسا دعوا و مرافعه است. مثلا" شاهد بودهاید که بیماری که همراهش را برای تسویهحساب به واحد ترخیص فرستادهاید اغلب با بیحوصلگی از شما میخواهد سرمش را بکشید! وقتی به او میگویید: صبر کن عزیزم تا تسویهحسابتان را بیاورند؛ فورا" گارد میگیرد که مگر من میخواهم فرار کنم! یا: مگر ما دزد هستیم! شما به ما توهین کردید! حال مگر از خر شیطان پایین میآید این بیمار یا همراه محترم او؛ هرچه شما صغرا - کبری میچینی که عزیز من! تا زمانی که شما در این بخش هستید و تسویه حساب نکردهاید باید یک رگ باز داشته باشید، چرا که خدای ناکرده یک وقت بدحال میشوید و لازم است تا سریعا" دارویی به شما تزریق شود و در چنین مواقعی رگهای مبارکتان به علت افت فشارخون گموگور میشوند و رگگیری سخت است و وقت طلاست و اگر رگ باز نداشته باشید و مصیبتی اتفاق بیفتد پرستار مسئول است و باید در دادگاه جواب پس بدهد، بلکه در صورت پرواز شما، دست کم شصت میلیون ناقابل بسلفد که این مبلغ تا کم و زیادش برای او 2000 شبکاری آب میخورد!!
بله برداشتهای کنایی از حرف و رفتار دیگران چیز خوبی نیست که ما ایرانیهای محترم مدام مرتکب آن میشویم!
کلیهی پرستاران متخلف بوده و از کار اخراج میشوند!
این را ما فرمودهایم! و البته به استناد آن قانون معروف دو شغلهها و تخلف چند شغله بودن!!
زیرا هر پرستاری در هر کجای این مملکت که باشد، علاوه بر شغل شریف پرستاری، در بیمارستان به این کارها هم اشتغال دارد (البته از انصاف نگذریم همه از روی اجبار به جان شما!) :
1- منشیگری!
2- مسئول روابط عمومی!
3- مسئول آب و برق و گاز و تلفن بیمارستان!
4- مسئول رانندگی (بودن یا نبودن و خرابی و نداشتن بنزین آمبولانس!)
5- مسئول حراست و نگهبانی!
6- مسئول گرانی هزینههای درمان!
7- مسئول موتورخانه!
8- پارکینگ و فضای سبز و زرد و آبی و قرمز و باخت تیم پرسپولیس یا استقلال (فرقی نمیکند!)
9- مسئول آشپزخانه، نمازخانه، استراحتگاه و سالن انتظار و گرم بودن آب آبسردکنها!
10- مسئول نظافت و بهداشت بیمارستان و گربهها و سوسکهای ولگرد!
11- مسئول پزشکان متخصص و غیرمتخصص و ایاب و ذهاب دلبخواهی و هروقتی و اغلب دیرآمدن و عدم پاسخگویی آنها به بیماران و همراهان و هرکس دیگر و گرفتن زیرمیزیهای ناقابل!
12- مسئول کمبود تجهیزات و امکانات!
13- مسئول عدم بهبود مورد انتظار بیماریهای صعبالعلاج (سرطان و ایدز و هپاتیت و مننژیت و...)
14- مسئول تشنگی و گرسنگی و بیپولی و شببیداری همراهان بیمار!
15- مسئول کمبود نیروی انسانی و کمبود فضا در بیمارستان و خرابی توالتهای محوطه به علت گیر کردن پاکت خالی سیگار و پوشک بهداشتی در آن!
16- مسئول نایاب بودن رئیس و مدیر محترم بیمارستان و و خرابی دستگاه کپی!
17- مسئول سرخانه جسد و نبودن پزشکی قانونی!
18- مسئول حفاظت از جان و مال و سلامتی و آبروی خود!
19- مسئول عدم وجود تاکسی تلفنی شبانهروزی و ساندویچی در نزدیکی بیمارستان!
20- مسئول یخچالهای بیماران، در بخشهای درمانی و حفظ و حراست از اغذیه موجود در آن!
21- مسئول عدم آنتندهی تلفنهای همراه در بیمارستان و تمام شدن شارژ آن!
22- مسئول فاصلهی زیاد محل زندگی بیماران و همراهان آنها از بیمارستان!
23- مسئول تحویل مواد بویژه شیره و سوختهی تریاک از همراهان محترم بیماران محترم معتاد به آنها! (کار خداپسندانه و در صورت امتناع از انجام آن تهدید شدن به ...)
24- مسئول عدم وجود برخی داروها در داروخانهی بیمارستان!
25- مسئول تعطیلی واحد اداری در روزهای جمعه!
26- مسئول نیامدن همراهان بیمار به ملاقاتی او در ساعت ملاقات.
27- مسئول نیامدن خواب به چشم مبارک بیماران بعد از ساعت 12 شب!
28 - مسئول زایمان و استفاده از پاس شیر و یا بیماری همکاران و آوردن استعلاجی و عدم جایگزینی و لاجرم انجام وظایف آنها!
29- مسئول کمحوصلگی و کمطاقتی و کمگذشتی و بیانصافی و پرتوقعی و حتی بیادبی برخی همراهان و لاجرم کتکخوردن و فحش شنیدن و تهدید شدن به انواع ...
30 - مسئول بیزبانی و کوتاه بودن دیوار خود و عدم حق هرگونه اعتراض!
31- مسئول افتادن خط و خراش روی بدنهی اتومبیل همراهان و یا خالی شدن باد لاستیک آن و یا از این دست موارد در پارکینگ یا خیابان بیمارستان!
32- مسئول درد داشتن محل شکستگی استخوان و خون آمدن از محل زخم و بزرگ شدن پروستات و بولبند شدن بیمار و عفونت آپاندیس و ضربه مغزی شدن و دلپیچه و آنفلوآنزا و گیر گردن خار ماهی در گلوی مردم و درد داشتن آمپول وقسعلیهذا ...
33- ...
باز هم بگم یا این تعداد شغل پُر حقوق و مزایا کافی است برای اثبات جرم و لاجرم اخراج این پرستارهای ناکس؟!!
سریال نادیده رنج تمام شد و دو بازی به یادماندنی از کامبیز دیرباز و سام درخشانی به ویژه در قسمت تأثیرگذار و تحسینبرانگیز پایانی، از خود به نمایش گذاشت. این سریال با تنوع و چرخشهای متعادل و مناسب لوکیشن و نیز موضوع نسبتا" جذاب نسبت به فرم و ریتم یکنواخت اکثر سریالهای سالهای اخیر صدا و سیما، توانست با جذب و همراه کردن درصد بالایی از مخاطبان، حس و حال و هوای تازهای را به ارمغان بیاورد. واقعیت این است که مخاطب ایرانی اغلب و به علت گرفتاریهای روزمره افسرده و خسته است و ساعاتی را که به عنوان وقت فراغت در پای تلویزیون مینشیند، تحمل بازبینی گرفتاریهای روزمرهی خود را ندارد.
رسانهی ملی اگر در جذب حداکثری و دفع حداقلی مخاطب نیاز به توفیق دارد، که دارد؛ میبایست مواردی چند را در فعالیتهای خود لحاظ کند:
- پرهیز از انحصارگرایی در کار با نویسندگاه و فیلمسازان معدود که به لحاظ عرصهی ذهنی و فکری لاجرم محدود هستند. میدان دادن به انبوه فیلمسازان و فیلمنامهنویسان در گوشه و کنار کشور که منجر به تنوع فیلمها به لحاظ موضوعی و فرمها و ساختارهای نو و غنی میشود و طیف وسیعتری از مخاطبان را برای رسانهی ملی دست و پا میکند.
- پرهیز از به کارگیری مدام و مداوم بازیگران مشخص و دعوت از بازیگران توانا، با استعداد و ناشناخته در سراسر کشور برای دوری از آفات کلیشه.
- تغییر و تحول اساسی در نوع فیلمبرداری، ارتقای تکنیکها و پرهیز از ضبط و نمایش نماهای کشدار، کند و بیتحرک و به ویژه پرهیز از کلوزآپهای گریه و اشک و آه و ناله، که زیرساخت این مهم تهیهی فیلمنامهی حرفهای است که در آن برای انتقال حس اندوه، نه از طریق نمایش آبغورهگیری بازیگر، که اصولا" از طریق فرم واقعه و چرایی و چگونگی فرایند شکلگیری موضوع اقدام شود؛ چیزی که در سینمای حرفهای نمونههای درخشانی دارد و بدون این که شاهد گریستن عریان بازیگر باشیم، در یک همذاتپنداری ناخودآگاه در درونمان با او و برای او اشک میریزیم.
- توجه اساسی به روابط علّی و معلولی قوی و منطقی در حوادث داستان، که این امر باز برمیگردد به فیلمنامه و فیلمساز؛ زیرا چفت و بستهای الکی و آبکی مابین وقایع و حوادث داستان موجب دلزدگی و تمسخر مخاطب میشود و باورپذیری طرح را کم کرده، اجر زحمات فیلمساز و عوامل فیلم را ضایع میکند.
- توجه اساسی به موضوعات جدید و بکر و پرمایه مثل دفاع مقدس و ... نوآوری در ارائهی فرم و ساختار فیلم و به کارگیری مواد طنز، کمدی فاخر و دوری از گزارش صرف رئالیستی روزمرگیهای اجتماعیِ کم ابتلاء و در نتیجه ممانعت از درغلتیدن به ورطهی فیلم فارسی.
- توجه اساسی به مخاطبی حداقل در حد متوسط به بالا در فیلمسازی، و نه مخاطب عام و عامه، به منظور ارتقای سطح عمومی شعور اجتماعی و نه صرفا" فراهم کردن سرگرمی آنهم برای عوام.
- توجه اساسی به خرده – فرهنگها، قومیتها و گویشهای مختلف در سراسر کشور در فیلمسازی که آثار و برکات بسیاری به دنبال دارد. بخشی مهم از تحقق این امر با واگذاری ساخت فیلمها به سیمای مراکز استانها و پخش محصول از شبکهی سراسری است.
و جز اینها چیز دیگری هم هست آیا؟ قطعا" ...
ما با سرعت به سمت خشونتِ افسار گریخته در حرکتیم!
ما با سرعت در حال دور شدن از خود هستیم؛ خودی که اخلاق خوب دارد. شرافت دارد. محبت و گذشت و نوعدوستی دارد. عشق دارد. ایمان و ...
ما با سرعت در حال استحاله هستیم. چرا؟
رقابت نفسگیر برای پولدار شدن...؛ مسئله این است!
از کشفیات مهمّهی ما یکی هم این است که هر مردی که در آی سی یو بستری میشود معتاد است مگر این که خلافش ثابت شود! مواد مصرفی آنها هم اغلب تریاک و با درصد کمتری هروئین و کراک و شیشه است. این چیزی است که خود عالیجنابمان در طول چند و چندین سال کار در این بخش مشاهده فرمودهایم. شما امّا باور نکنید!!
بالاخره ما لطف فرموده و باور کردیم که این مسئولین موجود در بیمارستانها کمی تا قسمتی ببو تشریف دارند! چطور؟
آقا هر چی فیلم و سریال میسازند که لوکیشن آن بیمارستانه، پُره از سوتی! یارو مرگ مغزیه، بدون ای تی تی رو تخته و به زندگیش ادامه میده!! یا مثلا" دکتره، یه دیالوگایی براش گذاشتن که از دهن مشاسمال و آققلی قیلونکش هم در نمیآد. عجب جوکهایی میسازن، آدم حسابی خندهش میگیره! از احیا کردن بیمار فقط این رو یاد گرفتن نشون بدن که پدالهای دی سی شوک رو بذارن رو سینهی بیمار و اونم نیم متر بپره تو هوا! یا پرستاره همهش داره دنبال دکتره میدوه و انگاری ... یا خندهدارتر، پرستار رو اغلب با سرنگ و آمپول زدن میارن جلو دوربین! (یه پسرخاله دارم فوق لیسانس فنآوری اطلاعاته. یهبار ازم پرسید: چیکار میکنی؟ هنوز تو بیمارستانی؟ گفتم: آره. پرستار آی سی یوم. گفت: آها، سوزن میزنی؟!!)
تو یه فیلم دیگه میبینی همراه بیماره راحت بدون گان میره تو آی سی یو و ساعتها بالای سر مریضش میشینه! لباساشون! لباساشون: رنگ مقنعهی آشپزه و توزیع کننده غذا تو بخشها و دکتره و پرستاره و بهیاره و کمک بهیاره و کارگره و رختشوره و ... همه یه رنگه و جالبه که اغلب سورمهایه! اغلب همه پرستارا رو توی استیشن عبوس و اخمو نشون میدن که زورشون میاد جواب ارباب رجوع رو بدن و هزارتا سکانس از این بدتر. همین دیشب پزشکه برای این که ستایش رو که شدیدا" نگران بچههاش بود و میخواست سریعا" اونا رو ملاقات کنه، با یه سیلی ناقابل آروم کرد!!
عرض کردم مسئولینِ ببو، چون فیلمنامهنویس که اغلب تو این زمینهها شوت شوته و خوشبختانه یا بدبختانه این زحمت رو به خودش نمیده که بره با چهارتا آدم اینکاره توی بیمارستان مشورت کنه و درست بنویسه. البته اگه بخواد یه فیلم مذهبی بسازه مجبوره این کار رو بکنه و میره با چندتا کارشناس مذهبی درباره فیلمنامهش مشورت میکنه، درستش هم همینه؛ امّا وقتی میخواد یه سکانس بیمارستانی رو بنویسه، انگار میخواد آبدوغخیار بخوره! زمانی هم که کارگردان میاد فیلم رو بسازه آقایان مسئول در بیمارستان اجازه میدن تو محیط کارِ اونا هر چیز آشغالی به نام فیلم و فیلمنامه ساخته بشه و آبروی جامعهی درمانی بره زیر سئوال؛ آخه همین چیزاس که وقتی از رسانهی پر مخاطبی مثل تلویزیون پخش میشه، به نگرش مردم دربارهی بیمارستان و کارکنان آن شکل میده و کمّ و کیف انتظارات و توقعات اونا رو از نظام درمان تعیین میکنه. به خودم میگم ما که با خودمون این حرفا رو نداریم، باشه بسازن مفت چنگشون، امّا اگه دست بر قضا یه خارجی – کسی که سریالهای قوی و منطقی و خوشساختی مثل «پرستاران» رو ساخته یا دیده - این فیلمها و سریالهای در پیتی پر از خبط ایرانی رو ببینه، درباره نظام درمان و سلامت ما چه قضاوتی میکنه؟